بنر عنوان نشریه وقایع اتفاقیه

از شمارۀ

خیال

راه‌نگاریiconراه‌نگاریicon

همه‌ش خیال بود!

نویسنده: هنگامه الهی‌فرد

زمان مطالعه:3 دقیقه

همه‌ش خیال بود!

همه‌ش خیال بود!

آدم وقتی روی پای خودش می‌ایستد، تمامش را می‌گذارد تا دوام بیاورد‌. نه فقط تمامِ خودش، تمامِ همه‌چیزش را. از درآوردن تهِ خمیردندان بگیر، تا به‌کارگرفتن آخرین سلول‌های مغزش برای رفع نشتی لوله‌ی آب. یک روز حتی به خودت می‌آیی و می‌بینی دیگر اشکی هم نمانده که نریخته باشی. خودت مانده‌ای و هزاران کار نکرده، پروژ‌ه‌های عقب‌مانده، ایمیل‌های پاسخ داده نشده، جستار‌های نخوانده و عکس‌های تایید نشده. یک‌هو به خودت می‌آیی و می‌بینی ماه‌هاست که آلارم ساعت شش‌و‌نیم صبحت حتی در روزهای تعطیل هم خاموش نشده؛ می‌بینی هفته‌هاست که دوستانت را ندیده‌ای؛ روزهاست که لپتاپت را خاموش نکرده‌ای و معلوم نیست چند وقت شده که از خستگی، شب‌ها فراموش کرده‌ای قرص‌هایت را بخوری.

آدم وقتی تصمیم می‌گیرد روی پای خودش بایستد، قید خیلی چیزها را می‌زند. خیال استقلال در آن قدم اول راه آنقدر شیرین جلوه می‌کند که نمی‌گذارد قدم دوم و سوم را ببینی. یک روز سوار قطار می‌شوی و برای یک تجربه‌ی جدید، کیلومتر‌ها دور از خانه، خودت را به مخمصه می‌اندازی و روز بعدش به‌خاطر فشاری که فکر می‌کنی دیگر توان تحملش را نداری، صبحت را با اشک و لعن شروع می‌کنی. تصور استقلال فقط تا آن جایی شیرین و خواستنی است که تجربه‌اش نکرده‌ای؛ بعد از اینکه واقعا مستقل شدی، تازه می‌فهمی در چه منجلابی افتاده‌ای.

آدام گاپنیک جایی در جستار «دیدار اتفاقی با دوست خیالی» از دختربچه‌ای می‌گوید که دوست خیالی مستقلی داد؛ همدیگر را مستقلانه در خیابان می‌بینند و مستقلانه با هم قهوه می‌خورند و تلفنی قرار می‌گذارند و سرشان مستقلانه شلوغ است. ولی من هیچ‌جا در خاطرات کودکی‌ام،‌ یادم نمی‌آید که خودم را در انجام هیچ‌کاری مستقل تصور کرده باشم. همیشه برای به‌انجام‌رساندن وظیفه‌ی خودم در کارهای گروهی سنگ تمام می‌گذاشتم ولی باز هم بخشی از گروهی بودم که علقه‌های کم‌و‌بیش محکمی با آن‌ها داشتم. من همیشه برای هر عمل غیر مستقلانه‌ای هم نیاز به تایید دیگری و دیگران داشتم؛ مستقل عمل‌کردن برای من پر بود از اضطراب و مسئولیت که نمی‌خواستم خودم را زیر بارشان له کنم.

«خیال» اما شماره‌ای بود که سردبیر با خودش عهد کرده بود تا تمامش را بگذارد و این شماره را مستقلانه به سرانجام برساند. سردبیر برای شماره صدوشانزدهم وقایع اتفاقیه خیال‌هایی در سر داشت و می‌خواست راه‌هایی برود و کارهایی بکند و نوآوری‌هایی به خرج دهد که نشد؛ یعنی همان پروژه‌ها و ایمیل‌ها و در کل همان هزاران کار نکرده، نگذاشتند. الان دیگر «خیال» تمام شد و ما در این شماره از واقعیت‌ها و ناواقعیت‌ها گفتیم؛ از شمال و جنوب، از افکار پروازی در جلسه‌ها، از خیال‌هایی که ما را سرپا نگه داشتند و از «رویاپردازی‌ ناسازگار».

خیال‌های این شماره شاید محدود، اما تمام نشد. ایمیل‌ها پاسخ داده شد، جستار‌ها خوانده شد و عکس‌ها تایید شد؛ اما کاغذ و قلم‌های وقایع اتفاقیه باز هم کفاف گنجاندن کلمات را نداشتند و کلمات، گنجایش انتقال خیال‌های‌مان را. یکی از همین روز‌ها آلارم ساعت شش‌و‌نیم صبح هم خاموش می‌شود و خیال خواب آرام هم واقعیت می‌گیرد. یک روز واقعیت هم گنجایش خیال‌های‌مان را پیدا خواهد کرد و دنیای غیرواقعی‌مان، واقعی می‌شود. تا آن روز، این شما و این شماره‌ی صد‌و‌شانزدهم: «خیال؛ جایی برای غیرواقعی‌زیستن».

هنگامه الهی‌فرد
هنگامه الهی‌فرد

برای خواندن مقالات بیش‌تر از این نویسنده ضربه بزنید.

instagram logotelegram logoemail logo

رونوشت پیوند

نظرات

عدد مقابل را در کادر وارد کنید

نظری ثبت نشده است.